وارش بارانی



سوالی که برای خودم خیلی بدیهی بود اما برای همه عجیب وا مگه میشه؟ عروسی مثلا جدا از مسئله با کلاسی یا بی کلاسی، جدا از مسئله غرب زدگی و تعاریف اشتباه از زیبایی من فکر میکنم مهم ترین دلیلم اینه، موی رنگ شده سنو بالا میبره و تو ذهن من کسی که موهاش رنگ شده دیگه بزرگ شده و زن خونه اس من نمیخوام زن خونه باشم، من میخوام همون دختر بچه ای باشم که کتونی میپو‌شه، میدونی چرا چون نمیخوام مرگ ارزو هامو باور کنم چون میخوام فکر کنم هنوز وقت دارم واسه تلاش هنوز بچه ام دلیل اصلی اینه قند تو دلم اب میشه وقتی میرم بانک و بهم میگن چون به سن قانونی نرسیدی نمیتونی حساب باز کنی و من با پوزخندی قهرمانانه میگم سن قانونی چیه من کارمندم با 6 سال سابقه کار خلاصه اینکه از زن زندگی شدن فراری ام و حالا که شمارش مع برای شروع زندگی مستقل شروع شده میخوام با چنگ و دندون آثار جوونی رو حفظ کنم تا شاید امیدی باشه برای رسیدن ب خواسته ها




خب اگه به این جمله عمل کنیم 90 درصد خرجای ما بیهوده است، اصلش اینه تو که ماهی یه تومن حقوقته نباید گوشی تو دستت 5 میلیون قیمتش باشه یعنی نباید پنج ماه از کار تو تبدیل بشه به یه ابزار تو دستت، نباید یه لباس بخری 500 تومن، همخونی دخل و خرج یعنی با توجه به درامدت هزینه کنی نه عرف جامعه، کشور های دیگه همینن، اینکه شبکه خبر نشون میده تو اینگلیس خریدن لباس دست دوم عار نیست، کاری به هدف کثیف شون از پخشش ندارم، اما واقعیته، زوج های جوان وسایل زندگی شونو دست دو میخرن چیزی که ما بهش میگیم جهیزیه و توقع داریم وسیله ای که تو خونه پدر مادرمون بعد 30 سال زندگی نیست تو خونه ما باشه، اما حقیقتش اینه که یه زوج جوان به اون یخچال چندین فوتی نیاز ندارن، اما چیزی که اینجا اهمیتی نداره همون نیازه 

با توجه به زیر و رو شدن همه چیز در یک سال اخیر، برای من امسال خیلی سخته که بخوام به بودجه ام نگاه کنم و هزینه کنم، وقتی هر سال یه سطح خاصی از کیفیت رو برای خودت داری و امسال مجبوری از اون بیای پایین بار فشار روحی زیادی به ادم وارد میکنه خب ما هر سال اشتباه میکردیم در واقع اما اشتباه یا درست اینجا اهمیت نداره، اینجا اون تغییر مهمه اون تنزل کیفیت که میتونه فرسوده و عصبیت کنه 

در واقع اگه خرج های ما با درامدمون همخوانی داشته باشه ما نباید هیچ وقت تو وام و قرض بیفتیم باید زندگی خیلی ساده تر از این پیچیدگی های عصبی باشه اینکه 70 درصد مغزت درگیر این باشه که این قسطتو چطور جور کنی و این وام که تموم شد کجا میتونی دوباره وام بگیری که خونه تو لاکچری تر کنی ماشینتو بهتر کنی یا مسافرتی بری که با درامد ثابتت نمیتونی 

فرق اینجاست، یه زوج اونوری میرن یه لباسشویی دست دو میخرن و با شادی زندگی شونو اغاز میکنن اما من از اینکه نمیتونم سولاردم الجی رو تو جهازم داشته باشم واقعا غم و فشار بهم وارد میشه و حس میکنم ما بدبختا ما زیر خط فقرا ما معمولیا 


نمیدونم همه کسایی که تجربه زندگی خوابگاهی رو دارن این حسو دارن یا نه، اما من از وقتی رفتم خوابگاه تا لحظه اخر حضورم هیچ وقت اونجا احساس راحتی نکردم. کاری به بدی و خوبی اون دوره ندارم اما باعث شد من یه چیز جدید رو حس کنم و اونم اینکه تو خونه خودت بودن لذت داره. 

حالا بهش اضافه میکنم که تو خونه خودت بودن و بیکاری لذت داره شاید امسال از اول مهر تا الان حتی یه روز بی دغدغه نداشتم دیگه واقعا داشتم دیوونه میشدم واسه یه روز لش کردن تو خونه بلاخره رسید به لطف پیروزی انقلاب. اینکه همه میپرسیدن تعطیلات کجا میری با لذت میگفتم خونه! 

برگه تصحیح نکرده نداشتم، پروپوزالمو تحویل داده بودم، اتاقم مرتب بود، مهمون نداشتم و مهمونی نباید میرفتم خلاصه عالییی یه روز کامل لش کردم به قدر مکفی خوابیدم حتی الگو دوخت یه لباسم کشیدم و فرداش بعد از مدت ها با حس خوب بیدار شدم و با علاقه رفتم سرکار 

یکی از چیزایی که گاهی ذهنمو مشغول میکنه اینه که اگه عروسی کنم و جایی که بهش میگم خونه تغییر کنه آیا اونجا هم این حسو خواهم داشت؟ یا باید برای استراحت و تجدید قوا دوباره به همین اتاق برگردم؟ سخته که تصور کنم جای دیگه ای خونه باشه 

وابستگی من به محیط و ابزارم زیاده، هیچ جا خونه ام نمیشه، هیچ پتویی پتو خودم نمیشه، هیچ گوشی و لب تابی مثل وسایل خودم نمیشه، هیچ چایی چایی خونه خودمون نمیشه، هیچ هندزفری مثل مال خودم نمیشه، و هزاران جمله این شکلی برای وسیله هام 

شاید این دلیل محکمیه که من هیچ وقت نمیتونستم مهاجرت کنم، وابستگی زیاد، عدم انعطاف پذیری 


کله شق و بد پسندم، حتی یک جوراب هم که قرار باشد بخرم باید همان چیزی که در ذهنم هست باشد، بنابراین سبک زندگی ام را خودم انتخاب کردم، این چیزیست که می توانم دادش بزنم و افتخار کنم که این زندگی هر گندی که هست انتخاب خودم بوده. من انتخاب کردم معلم باشم هرچند هیچ وقت رویایم نبود، هر چند هیچ وقت شخصیت معلمی نداشته و نخواهم داشت اما خودم خواستم لحظه آخر 89 امین انتخاب رشته شاید یک لحظه خون به مغزم نرسید یا هرچیزی که اسمش نصیب یا قسمت باشد اما به هر حال تماما انتخاب خودم است، این سبک زندگی که الان دارم، این همیشه در راه بودن ها و دویدن ها، این حجم از کار  و فکر که روی سرم ریخته خودم خواستم هر چند رویای من خانه ای قدیمی پر از خنزر پنزر و صندلی های لهستانی و گیره موی رز در جایی مثل بالای یک کتاب فروشی در خیابان انقلاب تهران بود، که روی همان صندلی لهستانی بشینم و بنویسم و بخوانم و این صنم و عاشقی و باقی عمر

برای این راه سختی که در زندگی رفتم حقیقتا اعتراف میکنم نمیدانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد 

امروز اینجا مینویسم که چقدر پای عقیده ماندن سخت است 


زمستون رو دوست دارم، برف بارون سرما، زود تاریک شدن هوا، لباس های زمستونی اینا همه از مورد علاقه های من هستند. اما چند سالیه که دی ماه بدترین ماه ساله، دوست دارم روز تولدم واقعا خوشحال باشم اما نیستم. همه هم درگیر امتحانات. اصلا انگار دی مدقع خوبی برای به دنیا اومدن نیست باید از همه عذر خواهی کرد و گفت ببخشید مهم نیست شما به کارتون برسین 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وردپرس فارسی فروشگاه های زنجیره ای آسیادوچرخ سلام دوست sangsng مقاله نو گرین گاردن(جی جی پیج) G G PAGE روغن خراطین اصل موسسه علمی آموزش سامان گل زیبا ( جامع ترین سایت گل و گیاه در مشهد ، خراسان رضوی ) دریچه زیر فن کویل – دریچه فن کویل - کانال سازی – کانالسازی – مراحل کانال سازی